با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
سلام عشقم میبینی ساعت ۷:۴۶ صبح من بیچاره باید بشینم با زیزی خانوم از ساعت ۳ میخوام بخابم نمی ذاره ! خانوم گیر داده بود بیا رقص یادم بده٬ای خدااااا یه ربع دعوا کردیم٬من گفتم حوصله ندارم اون گفت منو دوست نداری و اینا آخرش دلم سوخت و کوتاه اومدم٬حیوونی وقتی میریم مهمونی همش میشینه بلد نیست برقصه استعداد هم نداره زیاد٬گفتم بیا عزیزم زیزی--> خوب بعدش من کفتم می رقصم با دقت نگام کن یاد بگیرشروع کردم قر دادن ۲تا آهنگ رقصیدم گفتم خوب حالا نوبت تو٬اومد رقصید گفتم نههههههههههههه اینطوری نهههههههههههههه بعد شروع کردم ستپ بای ستپ یادش دادم جدا جدا یادش دادم با هم که می خواست برقصه کلا" قاطی می کرد خلاصه کلی بحث کردیم خییلییی باهاش کار کردم گفتم که راحت باش با عشق برقص با آهنگ اونطوری که لذت می بری برقص!زیزی---> گفتم خوب چشمات رو ببند راحت برقصپیشرفت کرد ! چشماش رو باز کرد !!!! یادش رفت !!! بعد دوباره من یکمی رقصیدم گفت تو چطوری کمرت رو اینطوری می کنی زیزی ---> گریه کرد دلم سووووووووووووختتت خسته شد خیلی بالاخره یه چیزایی یاد گرفت اما یادش میره !